«… صبحها کاسبهای سر گذر پسربچهای را میدیدند که کفشهایش را زیر بغل زده و تند میدود. از یکدیگر میپرسیدند این بچه کیست؟ چرا همیشه میدود؟! چرا کفشهایش را زیر بغل میزند؟! برای کاسبهای سر گذر جای تعجب باقی بود تا اینکه بعدها سر و ته قضیه را درآوردند و معلوم شد این بچه، پسر کارگری است به نام عزت که بهتازگی در این محل اتاقی اجاره کرده است. او برای این میدود که مدرسهاش خیلی دور است، میترسد سر وقت به به مدرسه نرسد و کفشهایش را برای این زیر بغل گذاشته که پاره هستند و نمیشود با آنها بدود…
نامش صمد بهرنگی بود
اکنون نوادگان همان صمد، معلمان زحمتکش و آموزگاران غیور میهن اسیر در دست آخوندها به سوی محل تجمع اعتراضی معلمان علیه دیکتاتوری ولایت فقیه میدوند و شورشی برپا میکنند. مبارزات معلمان تاریخچهای سراسر غرور و افتخار است. در این میان چه بسیار معلمان آزادهای که در راه مبارزه برای آزادی و عدالت به زندانهای مخوف رژیم سلطنتی شاه و به سیاهچالهای دیکتاتوری آخوندی رفته و چه شکنجهها که تحمل کردند، اما دست از آزادیخواهی برنداشتند. همان ماهیهای سیاه کوچولو و گستاخی که برخلاف مسیر سکوت و تسلیم و خیانت شنا کردند و مرگ ماهیخوار (و نابودی آخوندهای آدمخوار) و رسیدن به دریای آزادی را بشارت دادند. تجمع معلمان ابزار کارآمدی است که معلمان شجاع میهنمان در اعتراض به ظلم و ستمی که به آنها میشود، علیه نظام چپاولگر ملاها بکار میگیرند.
روز پنجشنبه ۲۰اردیبهشت تجمع معلمان شجاع میهنمان در سراسر ایران برگزار شد. در تهران نیز تجمع معلمان در مقابل سازمان برنامه و بودجه رژیم آخوندی برگزار گردید. قبل از انقلاب ضدسلطنتی سال ۵۷روز معلم در ایران در روز ۱۲اردیبهشت بود که هر ساله تجمع معلمان برگزار میشد. مناسبت روز معلم در ۱۲اردیبهشت، شهادت یکی از معلمان آزاده به نام ابوالحسن خانعلی در این روز در سال ۱۳۴۰در میدان بهارستان بود. در چنین روزی با تجمع معلمان در تهران که خواهان حقوق خود شده بودند، دستگاه سرکوب رژیم سلطنتی مانند همیشه پاسخی جز سرکوب تجمع معلمان نداشت. اما آموزگاران ایستادگی کرده و از خواست خود کوتاه نیامدند.
مأموران رژیم شاه برای متفرق کردن و از هم گسیختن تجمع معلمان از ماشین آبپاش استفاده کردند. ردیف اول تجمع معلمان همگی از زنان شجاع معلم تشکیل شده بود که بیشتر آنها مورد تعرض مأموران سرکوبگر توسط آبپاش واقع شدند. در این میان، عدهیی از معلمان تلاش کردند مسیر شلنگهای آبپاش را منحرف کنند. به این ترتیب درگیری بین معلمان و مأموران ایجاد شد و در این بین سرگرد ناصر شهرستانی، رئیس کلانتری بهارستان، با شلیک تیر مستقیم به پیشانی معلم قهرمان ابوالحسن خانعلی او را بهشهادت رساند. در همین اثنا سه نفر دیگر نیز در اثر تیراندازی مأموران و حمله با سرنیزه و چاقو مجروح شدند.
تشییع جنازه دکتر خانعلی در روز ۱۳اردیبهشت به بزرگترین تظاهرات خیابانی بعد از کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲تبدیل شد. در پایان این تشیع جنازهٔ باشکوه، قطعنامهیی قرائت شد که مهمترین بندهای آن، درخواست استعفای دولت شریف امامی، اجرای قطعنامه باشگاه مهرگان در مورد افزایش حقوق معلمان و مجازات قاتل خانعلی بود.
مقارن با این حوادث بود که صمد بهرنگی این معلم دلسوز و جسور میهن، بر فعالیتهای خود علیه رژیم شاه افزود و بارها تحت تعقیب دادستانی ۱۰۵ارتش یکم تبریز قرار گرفت. اما او با داستانهایش رژیم شاه را به محاکمه میکشید.
داستان ماهی سیاه کوچولو، داستانی است که دوراهی انتخاب را نشان میدهد. یک راه- در بهترین صورت- به سوی یک زندگی آرام، اما پوچ و تکراری؛ و راه دیگر مسیری سخت، پر فراز و نشیب، اما پر بار و هدفدار و البته زیبا.
صمد بهرنگی، این آموزگار متعهد و مردمی ـ که برخی او را «صمد یکرنگی» و صفا نام نهادهاندـ برای کودکان نوشت که نخستین درس، ایستادن در برابر دیکتاتوری و فدا کردن همه چیز برای آزادی و مردم محروم است.
در رژیم آخوندی، همانطور که مثل روز روشن بود، روز معلم هرگز فراتر از یک نامگذاری نرفت و نه تنها حقوق آموزگاران داده نشد بلکه صندوق آنان نیز توسط کارگزاران رژیم به سرقت رفت.
همگان و بهویژه معلمان مظلوم از ماجرای سوءاستفاده از صندوق فرهنگیان آگاهی دارند. یک روزنامه حکومتی درباره این دزدی کارگزاران نظام نوشته بود:
«… حسینی، وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، درباره اختلاس ۸هزار میلیارد تومانی صندوق ذخیره فرهنگیان تصریح کرد: این اختلاس رسوایی بزرگی در آموزش و پرورش و دولت بود…». (سایت حکومتی مشرق نیوز- ۷آبان ۹۵)
سیت حکومتی فرارو نیز در این خصوص مطلبی نوشت که عنوان آن بود: متهم پرونده صندوق فرهنگیان چگونه گریخت؟ (فرارو- ۱۰آبان ۹۶)
«به گزارش ایسنا، اواخر شهریور سال ۹۵خبری در فضای مجازی و سپس در دیگر رسانهها منتشر شد و اولین بار سخنگوی فراکسیون مبارزه با مفاسد اقتصادی مجلس خبر از فساد مالی در صندوق ذخیره فرهنگیان داد». (فرارو- ۱۰آبان ۹۶)
به این ترتیب رژیم آخوندی نه تنها سارقین اموال و حقوق معلمین را فراری داد و نه تنها حقوق آینده سازان ایران افزایش نیافت، بلکه هر روز معلمان بیشتری را به زیر خط فقر روانه کرد.
اما با همه ظلم و ستم و سرکوبی که در حق معلمان زحمتکش میشود، نام آموزگاران آزاده میهن همواره در میان پیشگامان جنبش آزادیخواهی مردم ایران به چشم میخورد. چه بسیار آموزگارانی که در مسیر تحقق آزادی میهن جان باختند. آموزگارانی همچون فرزاد کمانگر، آموزگار آزاده کردستان. جرم فرزاد این بود که به کودکان آن خطه میآموخت: آ مثل «آزادی»، ب مثل «باور داشتن» و پ مثل «پیروزی». گناه فرزاد کمانگر این بود که به کودکان میآموخت آنچه بر شما میرود، ظلم است، نه سرنوشت.
مجاهد شهید، حجت زمانی، خود یکی دیگر از آن معلمان قهرمانی بود که سر بر آستان آزادی نهاد. بهراستی که حجت برای دانشآموزان هفتچشمه که روزگاری معلم آنان بود، به سرچشمه آگاهی و وفا و به معلم یکرنگی و فدا تبدیل شد. معلمی که با نثار خون خود درس آزادی و فداکاری به آنان داد.
و چه بسیار دانشآموزان که با خون آموزگاران خود پیمان بستند و راه آنان را تا به آخر ادامه دادند و میدهند.
آری، آموزگاران راستین فدا و یکرنگی، درس واقعی زندگی را به نسلهای ایران دادند؛ درس آزادی. آنها که نخستین وظیفه آموزگاری را، آموزش فرهنگ مبارزه و نبرد با ظلم و دیکتاتوری دانسته، پای این وظیفه را با خون خود مهر کردند. فراموش نکنیم که هر اعتراض و هر تجمع معلمان عقبنشینی نظام پوسیده و رو به سقوط آخوندها را بهدنبال دارد. فراموش نکنیم که در سایه شبان سیاه این ظلمت، هر لحظهایستادگی، درخششی است که شعلههای امید و مقاومت را در جای جای میهن اسیر برمیافروزد.
آری، ای آموزگار من!
هر جمله که بر صفحه سیاه با گچی سفید نوشتی، نور امید را تداعی کرد که اکنون در شبانه میهن میدرخشد.
ظالمان را از شعله اعتراض و قیام معلمان و از انفجار خشم زنان و جوانان و گرسنگان و بیکاران میهن، گریزی نیست.
آموزگار من!
گلوی تو صدای آزادی ایران را فریاد میزند…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر