چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۶

قصه های مقاومت – عشقی بی پایان – خاطرات احمد هوشی از برادرش

آن کسی که جون میده و جون می گیره خدا است.
رحیم هوشی نه به خاطربرادری به خاطرو یژگی‌های مجاهدی او و ارزش‌ها و جنگ آوری و عزم و اراده ای که تاثیر گذاری که دراو بوده. درقیام ۲۹بهمن ۱۳۵۶که رحیم یک جوان پرشوری بود. و چند تا ازمجاهدین که تازه اززندان آزاد شده بودند. مثل جوادزنجیره فروش و احمد گوراوانی آنها در تبریز جلسه می‌گذاشتن برای جوانها و مردم و رحیم دراین جلسات شرکت می‌کرد. تحت تاثیر همین مجاهدین زودترازما با سازمان آشنا و جذب سازمان شد. رحیم آن موقع کارگرکارخانه تٰٰٰراکتورسازی تبریز بود.۱۴مهر۱۳۶۴ بود که رحیم را دادگاه تبریز صدا زد و اورا دستگیرکرده وازاو خواستن که مصاحبه تلوزیونی می کنی یا حکم اعدامت را امضاء میکنم رحیم به بازجوزین العابدین تقوی می گوید تو می تونی حکم من را امضاء کنی ولی آن کسی که جون میده و جون می گیرهخدا است. باقی ما جرای اززبان احمدهوشی در برنامه قصه‌های مقاومت را دنبال کنید
قصه های مقاومت – عشقی بی پایان – خاطرات احمد هوشی از برادرش from Simay Azadi on Vimeo.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر