پنجشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۶

انتخابات فرمایشی و بحرانهای دوازده‌گانه ولایت فقیه - گفتگو با احسان امین‌الرعایا

سؤال ـ در نمایش انتخاباتی که رژیم پیش رو دارد، صرفنظر از این‌که طبق معمول باید یک نفر را به‌عنوان رئیس‌جمهور از صندوق دربیاورند، ولی از نظر سیاسی می‌خواهند این بار به ‌چه چیزی پاسخ بدهند و چه تضادی را حل کنند؟
در سال 92 رژیم باید به مسأله توافق اتمی پاسخ می‌داد؛ در سال 84 می‌خواست بساط خود را در عراق پهن کند و در فکر دستیابی به‌ بمب اتمی بود. و بنابراین رژیم را با احمدی‌نژاد یک پایه کرد. الآن رژیم ولایت فقیه دنبال چیست؟
جواب ـ انتخابات فرمایشی این‌بار، به‌نظر می‌رسد بیش از سلسله انتخابات سال‌های گذشته، رژیم ولایت فقیه را در تنگنا گذاشته است. تنشهای قابل ملاحظه مربوط به‌ برخی نمایش‌های انتخاباتی پیشین، همه مواردی بود که پس از برگزاری انتخابات پدید آمد. در حالی که این‌بار پیش از برگزاری، آخوندهای حاکم دچار یک گرفتاری سیاسی عمده شده‌اند. این وضعیت حاصل رشته‌یی از وقایع بزرگ سال‌های اخیر است که رژیم ولایت فقیه را به‌حالت تدافع کشاند: قیامهای سال‌های 88 و 89، از هم گسستن ائتلاف باندهای جناح غالب رژیم، و جنگ داخلی در سوریه و خارج شدن بخش اعظم آن از کنترل حکومت متحد‌شان و تحریم‌های بین‌المللی. عملکردهای مهم این وضعیت تدافعی این بود که رژیم در سال 1390 با رو آوردن به ‌مذاکرات مخفی با آمریکا تدارک عقب‌نشینی از برنامه بمب‌سازی اتمی را شروع کرد، در سال 92 خامنه‌ای از ترس فوران دوباره قیام‌ها قوه مجریه را واگذار کرد، در سال 93 با سقوط مالکی مهره سرسپرده‌اش در عراق، سلطه خود بر دولت این کشور را از دست داد، در سال 94 از برنامه اتمی عقب‌نشینی کرد و در سال 95 در برابر انتقال جمعی و سازمان‌یافته مجاهدین از عراق مات شد و شکست خورد.
حالا، رژیم ولایت فقیه می‌خواهد راهی برای دفاع از موجودیت خود در مقابل یک تهدید مهاجم و در حال گسترش پیدا کند. این تهدید را می‌توانیم انباشت بحرانها یا بحرانهای درهم تنیده بنامیم...
سؤال ـ قبل از ادامه بحث توضیح بدهید که کلمه بحران که به‌کار می‌برید به‌چه معناست؟
جواب ـ این یک مفهوم نسبی است که برایش در هر حوزه‌یی تعریف‌های متعددی کرده‌اند.
در این جا منظور من، گسستها یا انسدادها یا اختلال‌های جدی است که در دم و بازدم یا سوخت و ساز رژیم به‌وجود آمده. و به‌طور مشخص آنچه در عرصه سیاست اتفاق افتاده، مورد نظر است؛ یعنی در روابط بین نیروها و قدرتهای تشکیل دهنده رژیم ولایت فقیه در سطوح گوناگون.
امروز مجموعه‌یی از گسستها و انسدادها در مناسبات درونی و بیرونی و کارکردهای این رژیم مشاهده می‌کنیم که به‌صورت 
تهدید‌های مهاجمی علیه موجودیت این رژیم درآمده است...

بنابراین چیزی که می‌بینیم انباشت بحرانهاست و فهرست کردن مهم‌ترین‌ موارد آن دست‌کم دوازده بحران جدی را به‌دست می‌دهد:
شماره 1:
قدرت حاکم تجزیه شده و اجزاء تقسیم شده در یک کشمکش فرساینده، یکدیگر را فلج یا تضعیف می‌کنند. اشاره من فقط منازعه قدرت بین جناح خامنه‌ای و جناح روحانی نیست. بلکه در جناح غالب یعنی جناح خامنه‌ای هم یک تجزیه و تلاشی در حال گسترش مشاهده می‌شود.
شماره 2:
جنگ جانشینی که یکی از دینامیزم های بی‌ثباتی در رژیم است، در جریان است.
شماره 3:
آمادگی اجتماعی برای قیام، مهم‌ترین دینامیزم بی‌ثباتی رژیم بالا گرفته‌ است.
سطح اعتراضها و میزان بروز نارضایتی‌ها در سال 95، به ‌بالاترین حد خود نسبت به شش از سال آن یعنی از سال 1389 به‌بعد رسید.
شماره 4:
تضاد بین ملیت‌های سرکوب شده یعنی هموطنان بلوچ و عرب و کرد و سایرین با رژیم شدت پیدا کرده و خصلت تهاجمی به‌خود گرفته است.
شماره 5:
رژیم ولایت فقیه در سه جنگ خارجی، در یمن و عراق و به‌خصوص در سوریه، عمیقاً درگیر شده و راه برون رفتی از این مرداب‌ها ندارد.
شماره 6:
طرح بزرگ رژیم ولایت فقیه برای انهدام مجاهدین شکست خورده و انتقال پیروزمند مجاهدین ـ انتقال جمعی و تشکیلاتی از لیبرتی ـ پیشروی و شکوفایی آلترناتیو دموکراتیک را تضیمن کرد.
شماره 7:
رژیم یک اهرم اساسی قدرت خود، یعنی برنامه بمب‌سازی اتمی را ـ دست‌کم برای یک دوره ـ از دست داد. این عقب‌نشینی، از جهاتی بدتر از شکست خمینی در جنگ ایران و عراق و سرکشیدن جام‌زهر آتش‌بس است. در آنجا خمینی توانست مدعی داخل رژیم یعنی منتظری را کنار بزند؛ ولی خامنه‌ای نتوانست مدعیان داخلی، امثال موسوی و کروبی را تعیین‌تکلیف کند.
شماره 8:
برجام از نظر سیاسی شکست خورده است. برجام می‌بایست انسداد مناسبات بین‌المللی رژیم با غرب به‌خصوص در روابط اقتصادی را برطرف کند. اما ناکام ماند. به‌نحوی که امروز تحریم‌های بین‌المللی به‌ اشکال دیگری در حال عمل کردن است و حتی گسترش آن در چشم‌انداز قرار دارد. برجام فقط با وجود دولت اوباما شانس موفقیت داشت. اما عمر این فرصت برای رژیم به‌آخر رسید.
شماره 9:
دولت روحانی شکست خورده است؛ هم از نظر سیاسی هم از نظر اقتصادی. همچنین استوانه‌های حامی خود در داخل رژیم، رفسنجانی و طبسی را از دست داده است.
این شکست اهمیت اساسی دارد و پایان کار جریان اعتدال و اصلاحات قلابی نیز به‌شمار می‌رود. این جریان که پیوسته نقش مهمی در بقای رژیم حاکم داشته، از این پس قادر به ‌ایفای چنین نقشی نخواهد بود.
شماره 10:
جریان انباشت سرمایه در ایران تحت حاکمیت ولایت فقیه دچار وقفه است یا به ‌حداقل خودش رسیده. یک علت اساسی آن، خروج بخش زیادی از سرمایه‌ها از ایران است که عمدتاً برای هزینه‌های جنگ سوریه و حفظ بشار اسد صرف می‌شود. علل ساختاری دیگر هم در کار است که در حاکمیت ولایت فقیه قابل برطرف شدن نیست.
مبتنی بر این بحران، سیاهه‌یی از انواع معضلات را می‌بینید:‌ رکود عمیق و مزمن، ورشکستگی نظام بانکی، بی‌پولی دولت، و بی‌ثباتی مالی.
شماره 11:
وضعیت محیط‌زیست، به‌خصوص وضعیت کم‌آبی، یک بحران خطرناک را شکل داده که با تنشهای سیاسی و اجتماعی همراه است.
شماره 12:
شکاف‌های طبقاتی با نمودهایی مثل گرسنگی بخش قابل توجهی از جمعیت کشور، بیکاری حداقل ده میلیون نفر، حضور یک جمعیت 20 میلیونی در سکونت گاههای غیرمجاز در اطراف شهرهای بزرگ و... امروز شکاف‌های طبقاتی یک منشأ جدی تنش و بی‌ثباتی علیه رژیم است.
سؤال ـ آیا می‌توانیم بگوییم که محور و کلافی که این مجموعه بحران‌ حول آن شکل گرفته و رشد کرده، فروپاشی اقتصادی است؟
جواب ـ‌ رکود دیرپای اقتصاد کشور البته امر مهمی است. اما بحرانهای چندگانه نباید به وخامت اوضاع اقتصادی فروکاسته شود. این وضعیت بلکه به‌صورت حادی خصلت سیاسی دارد و متضمن سرنگونی رژیم است.
سؤال ـ باز هم برمی گردیم به‌ سؤال اول. ارتباط این بحرانها با انتخابات رژیم چیست؟
جواب ـ یک و نیم سال پیش وقتی که خامنه‌ای به ‌عقب‌نشینی ناگزیر از برنامه بمب‌سازی اتمی دست زد، رهبر مقاومت، آقای رجوی، در پیام خود با تأکید بر «تضعیف کیفی رژیم و بر هم خوردن تعادل آن» گفت:‌ «اکنون دیگر... مماشات، دلالی و داعیه اصلاح و اعتدال برای این رژیم دیگر اثر ندارد. ما با یک دشمن زهر خورده و کیفا ضعیفتر روبه‌رو هستیم و این چیزی قابل پوشاندن و واژگونه نمایی نیست و به سرعت در میدان عمل به اثبات می‌رسد. تا آنجا که به رژیم مربوط می‌شود مرحله «واپس تمرگیدن» تازه شروع کار است و این رشته سر دراز دارد».
بحرانهای دوازده گانه، بخشی از همین رشته‌یی است که سر دراز دارد. به‌عبارت دیگر، این وضعیت به‌نقطه‌یی رسیده که برای رژیم قابل ادامه دادن نیست و عواقب خطرناکی در پی دارد.
مهار اوضاع، رژیم قبل از هر چیز به‌ بستن شکاف در رأس حکومت نیاز دارد. ساختار سیاسی به‌ تجدید آرایش نیازمند است. این‌که آخوند رئیسی را از قتلگاه مجاهدین به ‌کاندیداتوری رسانده‌اند، در محاسبه ابلهانه خودشان برای همین هدف است. اما ظهور این آخوند بسیار سفاک و بسیار بدنام به‌این معنی است که برای بحرانهای انباشته‌یی که 12 مورد از مهم‌ترین‌ آنها در این جا گفته شد، رژیم ولایت فقیه هیچ راه‌حلی ندارد. روحانی ادامه وضعیت شکست خورده قبلی است و رئیسی به‌منزله ریختن بنزین روی آتش است. این‌ دو نفر راه‌حل‌های مختلفی نیستند. بلکه دربانهای درهای مختلف بیت ولی‌فقیه‌اند.
سؤال ـ وقتی می‌گویید رژیم ولایت فقیه در این انتخابات می‌خواهد راهی برای مقابله با بحرانهایش پیدا کند، آیا این بها دادن به ‌انتخاباتی نیست که نمایشی و قلابی بودنش امر محرزی است؟
جواب ـ قلابی بودن انتخابات به‌این معنی است که فاقد تمام شرایط و موازین شناخته شده انتخابات است.
ما با واقعه‌یی مواجهیم که نمای بیرونی‌اش شکلک یک انتخابات است، اما در اصل فعل و انفعالی است برای تقسیم قدرت و تجدید آرایش سیاسی در یکی از سطوح بالایی رژیم. این یکی از مهم‌ترین عرصه‌های سیاست در رژیم ولایت فقیه است؛ با خصیصه‌های شناخته شده امر «سیاست» که میدان روابط میان قدرتهای دست‌اندرکار همین رژیم است، آکنده از تنش و اضطرار است و پر از عناصر ناپایدار.
سؤال ـ در حالی که باندها و جناح‌های رژیم از جمله کاندیداهای همین به‌اصطلاح انتخابات همه بر سر حفظ رژیم اشتراک عمل دارند، پس این دعواها و جدال‌های طولانی در داخل رژیم چه توضیحی دارد؟
جواب ـ منازعه بر سر سهم شان از قدرت و غارت است. اما اگر ریشه‌های عمیق‌تر این منازعه را دنبال کنیم؛
ـ از نظر سیاسی (معطوف به‌معادله قدرت)، نیاز حیاتی ولایت فقیه به‌ یک‌پایه‌ کردن رژیم است؛
ـ از نظر طبقاتی، تضاد میان سر قرون‌وسطایی رژیم با یک بدنه بورژوایی،
ـ از نظر حقوقی، تضاد نهاد ریاست‌جمهوری با نهاد ولایت فقیه
ـ و از نظر اجتماعی، تعارض جامعه به‌شدت ناراضی و خواهان تغییر با استبداد مذهبی است.
سؤال ـ می‌دانیم که این دو نفر ـ هم روحانی و هم رئیسی ـ با موافقت خامنه‌ای کاندیدا شده‌اند. با این حال در نهایت خامنه‌ای کدام را ترجیح می‌دهد؟
جواب ـ به‌طور کلی به ‌اقتضای طینت قدرت، هر قدرت حاکمی شریکی برای خودش تحمل نمی‌کند. حقیقت مهمی در این گفته سعدی نهفته است که «دو پادشاه در اقلیمی نگنجند...» کارکرد این اصل در ولایت فقیه به مراتب شدید‌تر است: اولاً به‌خاطر ‌ماهیت ضدتاریخی‌اش. ثانیاً به‌خاطر تعارض شدید جامعه ایران با این رژیم به‌طوری که بروز تزلزل در استیلا و هژمونی ولایت فقیه، همسایة‌ قیام است.
بنابراین تا جایی که به خامنه‌ای برمی‌گردد، خواست ماکزیمم او این است که رئیسی را بیاورد. خواست مینیمم او روحانی است. وگرنه به ‌او اجازه کاندیداتوری نمی‌داد.
اینها خواست‌های حداکثری و حداقلی اوست. ولی این‌که کدام را می‌تواند برآورده کند، بسته به ‌توازن قوا در درون و بیرون رژیم یعنی شرایط داخلی، منطقه‌یی و بین‌المللی است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر